...
ايـــنجا غروب هم از من فراريست
برچسب ها : غروب ,
ايـــنجا غروب هم از من فراريست
ايـــنجا غروب هم از من فراريست
بیچاره من
بیچاره زن
زن
که برای خط شکن بودن
برای هنجار شکستن
برای رهیدن از بندهای اجتماع
برای فریاد کردن بغضی فروخورده هم برهنه شود!
و جماعتی به به و چه چه می کنند که آفرین! تابو را شکستی! خرافه را شکستی!
و من متحیر و سرگردان نمی دانم چطور می شود گفت کجای شرم قصه ی برهنگی را با افتخار می نویسند . .. ان روز که دخترک مصری برهنه در برابر دوربین وبلاگش قد راست کرد، آن روز که گلشیفته جامه کند . . .
دلم می گیرد از این جماعت!
جماعتی که زن را برهنه می پسندند ... به هر بهانه ای
بیچاره من
بیچاره زن
زن
که برای خط شکن بودن
برای هنجار شکستن
برای رهیدن از بندهای اجتماع
برای فریاد کردن بغضی فروخورده هم برهنه شود!
و جماعتی به به و چه چه می کنند که آفرین! تابو را شکستی! خرافه را شکستی!
و من متحیر و سرگردان نمی دانم چطور می شود گفت کجای شرم قصه ی برهنگی را با افتخار می نویسند . .. ان روز که دخترک مصری برهنه در برابر دوربین وبلاگش قد راست کرد، آن روز که گلشیفته جامه کند . . .
دلم می گیرد از این جماعت!
جماعتی که زن را برهنه می پسندند ... به هر بهانه ای
سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است, جشن ملی را همه می شناسند که چیست,نوروز هر ساله برپا می شود و هرساله از آن سخن می رود. بسیار گفته اند وبسیار شنیده اید ؛ پس به تکرار نیازی نیست ؟ چرا , هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده؛ «عقل» تکرار را نمی پسندد؛ اما «احساس» تکرار را دوست دارد , طبیعت تکرار را دوست دارد, طبیعت را از تکرار ساخته اند , احساس با تکرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن , طبیعت , احساس و جامعه هر سه دست اندرکارند.