کجايي سهراب ! آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند واي سهراب کجايي آخر ؟ زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقايق کردند ؟ تو کجايي سهراب ؟ که همين نزديکي عشق را دار زدند همه جا سايه ديوار زدند اي سهراب کجايي که ببيني حالا دل خوش مثقاليست دل خوش سيري چند صبر کن سهراب قايقت جا دارد؟؟؟
می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : كجايي , سهراب , آب , گل , زخم , شقايق , عاشق , عشق ,
اینجا می نویسم از
کسی که هر روز خاطره اش تازه تر است از دیروز و هر روز نگاهش همان نگاه دیروز است، همان نگاه اول روز،
کسی که در تک تک ستاره های آسمان بر قطره قطره ی موجهای دریا و بر برگ برگ سبز سرو نامش را نوشته ام.
و از صدای چکاوک و از صدای بلبل و از سکوت قاصدک، تنها صدای سلام او را می شناسم.
کسی که وقتی به آسمان نگاه می کنم ماه رخ او را هر شب تمام می بینم
کسی که وقتی چشمه آب را می نگرم جوشش مهربانی اش از خاطرم می گذرد
کسی که وقتی موجهای دریا را میبینم یاد نام او روی شنهای ساحل می افتم
کسی که نمی توانم با تمام آنچه دارم، هر چند جز نگاهش هیچ ندارم، وداع کنم و فرض کنم از ابتدا هیچ نداشته ام.
می پسندم0نمی پسندم 0
اینجا می نویسم از
کسی که هر روز خاطره اش تازه تر است از دیروز و هر روز نگاهش همان نگاه دیروز است، همان نگاه اول روز،
کسی که در تک تک ستاره های آسمان بر قطره قطره ی موجهای دریا و بر برگ برگ سبز سرو نامش را نوشته ام.
و از صدای چکاوک و از صدای بلبل و از سکوت قاصدک، تنها صدای سلام او را می شناسم.
کسی که وقتی به آسمان نگاه می کنم ماه رخ او را هر شب تمام می بینم
کسی که وقتی چشمه آب را می نگرم جوشش مهربانی اش از خاطرم می گذرد
کسی که وقتی موجهای دریا را میبینم یاد نام او روی شنهای ساحل می افتم
کسی که نمی توانم با تمام آنچه دارم، هر چند جز نگاهش هیچ ندارم، وداع کنم و فرض کنم از ابتدا هیچ نداشته ام.
می پسندم0نمی پسندم 0
آهسته تر از هميشه قدم ميزنيم و معماي برگ هاي زرد پاييزي رشته افكارمان را ميدزدد ، اما ما وظيفه نداريم پاسخي براي اين معما بيابيم ، پاييز كه مي آيد برگهاي سبز، زرد مي شوند ، برگ ها عوض نمي شوند همان سبزها ، زرد مي شوند مثل همانچتر ها كه پس از باران بسته مي شوند . برگ هايي كه زرد مي شوند به زمين ميريزند ، عمرشان كوتاه است تنها از لحظه افتادن بر زمين تا آمدن رفتگران فرصت دارند سفري دراز را درپيش دارند بايد اين فرصت كوتاه را خوب استراحت كنند به همين خاطر سعي مي كنيم خوابآرامشان را برهم نزنيم .
می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : برگ , زرد , پاييز , زمستان , بهار , كلاغ , معما ,
دانلود / توضیحات بیشتر
آهسته تر از هميشه قدم ميزنيم و معماي برگ هاي زرد پاييزي رشته افكارمان را ميدزدد ، اما ما وظيفه نداريم پاسخي براي اين معما بيابيم ، پاييز كه مي آيد برگهاي سبز، زرد مي شوند ، برگ ها عوض نمي شوند همان سبزها ، زرد مي شوند مثل همانچتر ها كه پس از باران بسته مي شوند . برگ هايي كه زرد مي شوند به زمين ميريزند ، عمرشان كوتاه است تنها از لحظه افتادن بر زمين تا آمدن رفتگران فرصت دارند سفري دراز را درپيش دارند بايد اين فرصت كوتاه را خوب استراحت كنند به همين خاطر سعي مي كنيم خوابآرامشان را برهم نزنيم .
می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : برگ , زرد , پاييز , زمستان , بهار , كلاغ , معما ,
دانلود / توضیحات بیشتر